بی خبری از همه باران ها،بیرون های بی تلاطم تنهایی
مهم نیست
این موریانه هم،نصف مرا،تمام تو را،اهسته اهرام ثلاثه را زیر ابروهایت...
من،شنهای ساحل را،قبل از خواب می اشکم
ومی غصم،برای رنگهایی که پریده اند ازصورتهایی که جای بوسه هایی،به جهننننم
چند کیلو جهنم روی ناخن هایت،که توی چشمان من
نه این اتش سوزی رانمی شود
و یادمان باشد سخن آن پیر را که چنین می گفت:
از تهی سر شار جوی بار لحضه ها جاریست
زندگی می گوید اما باید زیست
ممنون
اگه موافق باشی طی یه فرصتی در مورد کارات به طور مفصل به ویژه زبانش صحبت کنیم، شاید خالی از لطف نباشه.
موافقم.ممنون
چقدر عاشقانه از روی کلمات می پری
ت ش ک ر
کلامی بسیار عمودی درافق چشمانم،
خبر داری؟
بی خبری از همه باران ها،بیرون های بی تلاطم تنهایی...
این موریانه هم،نصف مرا،تمام تو را،آهسته اهرام ثلاثه را زیر ابروهایت...
من،شنهای ساحل را،قبل از خواب می اشکم
و می غصم،برای رنگهایی که پریده اند ازصورتهایی که جای بوسه هایی،به جهننننم
نه این آتش سوزی را نمی شود
-----------
کار خوبی شده.
البته با اجازه... فکر کنم بعضی از کلمات اضافی اند.به انسجام کار لطمه زده اند.
مرور چندباره اش کا را زیبا تر می کند.
برای مثال:
من، شن های ساحل را، قبل از خواب می اشکم.
ممنون ابوذر جان
سلام! مرسی که سر زدین. شعر جالب و پر مفهومی بود.
سلام .تشکر
منو یاد کارهای چند سال پیشت میندازه
این از احسان امروزی نیست...
اره کمی تغییر دادم.
سلام دوست عزیز
همه می تونن بشکنن اما همه نمی تونن درست بشکنن آنچه راکه شکستنیست
سعی کن به جای شکستن به درست شکستن فکر کنی
سلام دوست عزیز . اره .اما...